می سراید این ترانه
می خورد تیر جدایی
بر دو فرق بام خانه
باگوهر های فراوان
می نشیند بر پیاله
یادم آرد شوق لیلی
کودکی ها و مجنون
چست و چابک دیده من
نرم و نازک شیوه دل ورزی من
می کشیدم چهره و سلطانی ام را
با نگاهی دور میگشتم ز روحم
زهره زهر پیاله
با ندایی عاشقانه
میکشاندم بی بهانه
رو به دنیای فسانه
سر کشیدم از پیاله
زیر لب شیوایی ام را
همچو فرهاد زمانه
می زدم فریاد و میدیدم
که تویی تنها بهانه از بهانه
((شیدای.))
باز ,باران ,ام ,بهانه ,کشیدم ,بی ,باز باران ,بهانهرو به ,بی بهانهرو ,عاشقانهمیکشاندم بی ,به دنیای
درباره این سایت